تاریخ انتشار :شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۰۰
گرچه نمی توان اقتضائات و شرایط تاریخی دوران جنگ سرد را به صورتی صددرصدی با شرایط کنونی تقابل ایران و آمریکا مقایسه کرد؛ با این وجود این دو برهه تاریخی دارای وجوه تشابه فراوانی با یکدیگر هستند.
تلاش آمریکا برای نفوذ در کشورها در “جنگ سرد فرهنگی”؛از هلسینکی تا برجام

به گزارش حدید نیوز؛ مرور تاریخ ایالات متحده خود می تواند دوره فشرده ای از آمریکاشناسی و غرب شناسی به حساب آید. با این وجود؛ رصد رفتار آمریکا برای تقابل با ایدئولوژی ها، نظام ها، ارزش ها و فرهنگ های ضدامپریالیستی، نمودار تاکتیک و راهبردهای مورد استفاده ایالات متحده در راه مقابله با آنها خواهد بود. این مسئله از آن رو حائز اهمیت است که ما نیز مانند بسیاری از ملل جهان سوم(به تعبیر آمریکایی ها) خواه ناخواه در تقابلی بنیادین، ایدئولوژیک و روزمره با امپریالیسم آمریکا قرار داریم. ایالات متحده در طول تاریخ سیاه خود نشان داده است که برای بسط توسعه طلبی های و تامین منافع خود در استفاده از هیچ روشی بر علیه ملت ها و دولت های مستقل و ظلم ناپذیر درنگ نخواهد کرد. از طرفی بر طبق سنتی قدیمی و ملموس، تاریخ تکرار می شود. لذا بهره گیری آمریکا از روش های تجربه شده خود در دیگر کشورها برای تقابل با ملت انقلابی ایران، واقعیتی دور از دسترس نخواهد بود.

به جمع بندی رسیدن مذاکرات هسته ای ایران و ۵+۱ در قالب “برجام”، الزامات و اقتضائات جدیدی را برای ادامه تقابل مستمر ایران و آمریکا طی ۳۷ سال گذشته ایجاد نموده است. آمریکا بنا بر رویکرد جدید خود در قبال ایران که از اواخر دوره حاکمیت دولت دهم شکل گرفته است؛ به تقابلی تعامل محور! با ایران روی آورده است. مسئله ای که البته سوابق زیادی در تاریخ ایالات متحده دارد. مرور تاریخی تجربیات استعماری ایالات متحده در این مسیر علاوه بر آنکه به فهم تاکتیک فعلی غرب در تقابل با جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد، اقتضائات نقش آفرینی درست در فضای کنونی را به ما یادآوری خواهد نمود.سابقه جنگ سرد در سالهای بین دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ میلادی نموداری از تقابل تعامل محور! ایالات متحده با بزرگترین رقیب ایدئولوژیک خود به حساب می آید. رقابتی که البته نهایتاً با فروپاشی اتحادیه شوروی و تقسیم آن به چندین کشور کوچک پایان پذیرفت.

گرچه نمی توان اقتضائات و شرایط تاریخی دوران جنگ سرد را به صورتی صددرصدی با شرایط کنونی تقابل ایران و آمریکا مقایسه کرد؛ با این وجود این دو برهه تاریخی دارای وجوه تشابه فراوانی با یکدیگر هستند. چه اینکه نفوذ فرهنگی-سیاسی عمیق آمریکا در لایه های اجتماعی جامعه کمونیست شوروی به نوعی رهاورد گفتگوهای ایالات متحده و شوروی بر سر قرارداد سالت(قراردادهای محدودیت موشک‌های بالستیک و کلاهک‌های اتمی) و بعد از آن هلسینکی بود. با این وجود؛ اینها ظاهر و ویترین ماجرا به حساب می آمد. در تمام این سال ها آمریکا با بهره گیری از تمام ظرفیت های علمی، فرهنگی، اجتماعی خود یک جنگ نرم تمام عیار را بر علیه ایدئولوژی کمونیسم شکل داده بود. جنگی که بعدها با انتشار بخشی از اسناد علنی شده سازمان سیا، ابعاد هولناک، گسترده و عظیم آن نمایان شد! ایالات متحده درواقع توانسته بود از آرامش ایجاد سده در اثر قرارداد سالت برای نزدیک شدن به جامعه شوروی و ترویج ارزش های آمریکایی در بطن آن استفاده کند. همه اینها به تدریج موجبات ترک برداشتن ایدئولوژی کمونیسم و فروپاشی ابرقدرت بلوک شرق را فراهم کرد. ایالات متحده در تمام این سال های به ظاهر آرام؛ یک جنگ عظیم فرهنگی را بر علیه شوروی سامان داده و دنبال می کرد!

“جنگ سرد فرهنگی” درواقع اصطلاحی بود که بعدها در نتیجه تحقیق و تفحص پژوهشگران این عرصه بروز و ظهور یافت. مهم ترین این تحقیقات، کتاب خانم فرانسس ساندرس، پژوهشگر و روزنامه نگار انگلیسی، است که نخستین بار درسال ۱۹۹۹ در لندن منتشر شد. خانم ساندرس در متن کتاب خود نشان می دهد که کورد مه یر، رئیس بخش عملیات بین المللی سیا، و دوست او، آرتور شلزینگر (پسر)، طبق طرحی که ملوین لاسکی ارائه داد، حرکتی را آغاز کردند که به ایجاد شبکه فرهنگی غول آسایی در سراسر جهان انجامید. خانم ساندرس این شبکه را “ناتوی فرهنگی” می نامد. بودجه این عملیات در سال ۱۹۵۰ یعنی در زمان دولت ترومن، ۳۴میلیون دلار در سال بود. سیا در چهارچوب عملیات جنگ سرد فرهنگی، شبکه مطبوعاتی جهان شمولی ایجاد کرد که از ایالات متحده تا لندن و اوگاندا و خاورمیانه و امریکای لاتین گسترش داشت. در تمام این دوران، مطبوعات روشنفکریِ با نفوذی مانند پارتیزان ریویو، کنیان ریوریو، نیولیدر، انکاونتر، درمونات، پرووه، تمپوپرزنته و کوادرانت، از سیا کمکهای مالی مستقیم و یا غیر مستقیم دریافت می کردند.

انتشار اینگونه کتب را درواقع می توان قدرت نمایی پس از پیروزی ایالات متحده در سال ۱۹۹۱ به حساب آورد. شوروی در سال ۱۹۹۱ به صورت خود به خود از دورن فروپاشیده بود و کتاب هایی از این دست، می خواستند اوج قدرت فائقه ی فرهنگ لیبرال سرمایه داری و نماد آن ایالات متحده آمریکا را به جهانیان گوشزد نمایند. ساندرس در متن کتاب خود؛ سازمان سیا را “وزارت فرهنگ غرب” لقب داده است! وی مهم ترین اقدام سیا در این زمینه را تأسیس کنگره “آزادی فرهنگی” در ژوئن ۱۹۵۰ می داند. در جریان کنگره مذکور که در برلین برگزار می شد،  بیش از صد نویسنده از سراسر جهان شرکت کرده بودند! در این اجلاس، روشنفکران برجسته ای چون آرتور کوستلر، سیدنی هوک، ملوین لاسکی، ایناتسیو سیلونه و جرج ارول شرکت داشته اند. آرتور کستلر کمونیست لیبرال شده ای! بود که در سال ۱۹۳۱ به حزب کمونیست آلمان پیوست، اما هفت سال بعد در بحبوحه دادگاه‌های مسکو از حزب جدا شد و در باقی عمر خود به یکی از مخالفین آشتی‌ناپذیر استالینیسم و یکی از فعالان ضد کمونیست تبدیل شده بود.

سیا با آگاهی از ظرفیت قابل توجه این نویسنده مجارستانی، او را به کنگره مذکور دعوت کرد. کوستلر در نطق خود اعلام کرد:”دوستان، آزادی تهاجم خود را آغاز کرده است!” وی رابطه ای نزدیک با سیا داشت و راهنمایی های او در فعالیتهای سیا در میان روشنفکران بسیار مؤثر بود. بنابر آنچه خانم ساندرس در متن کتاب “جنگ سرد فرهنگی” آورده است، سیدنی هوک در ۱۹۴۹ به مقامات امریکایی گفته بود:”به من صد میلیون دلار و هزار انسان مصمم بدهید، تضمین می کنم که چنان موجی از ناآرامیهای دمکراتیک در میان توده ها، بلکه حتی در میان سربازان امپراتوری استالین، ایجاد کنم که برای مدتی طولانی، تمام دغدغه وی به مسائل داخلی معطوف شود.” از نخستین اقدامات این کنگره، صرف پول های کلان برای ایجاد نشریات روشنفکری در پاریس، برلین و لندن بود. هدف اولیه آنها تقویت چپ گرایان غیر کمونیست و مارکسیستهای مخالف شوروی بود. هدف دوم مقابله، با روحیات ضد امریکایی در میان روشنفکران اروپای غربی با ارائه تصویری زیبا از ایالات متحده امریکا به عنوان اوج شکوفایی تمدن غرب تعریف شده بود.

نفوذ در نهادهای دانشگاهی از دیگر اقدامات قیدشده سازمان سیا در متن این کتاب به حساب می آید. آنگونه که خانم ساندرس آورده است؛ دیویدگیبس در مقاله “متفکران و جاسوسان: سکوتی که فریاد می زند” از رسوایی بزرگی سخن می گوید که به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهای دانشگاهی در دوران جنگ سرد پدید آمده است. گیبس به رابطه تنگاتنگ سیا با نهادهای علوم اجتماعی ایالات متحده اشاره می کند. با انتشار کتاب خانم ساندرس و تحقیقات مشابه، نام گروهی از سرشناس ترین روشنفکران جهان غرب در فهرست “شوالیه های جنگ سرد فرهنگی” ثبت شده است. در فهرست این جنگجویان فرهنگی، نام های بزرگی دیده می شود: سرکارل پوپر، توماس کوهن، آرتور شلزینگر (پسر)، سرآیزایابرلین، والت ویتمن روستو، جیمز برنهام، دانیل بل، ریمون آرون، حنا آرنت، ایروینگ کریستول، سیدنی هوک، آرتور کوستلر، هنری لوس، رینهولدنیبور، رابرت کانکوئست از این جمله اند.

اینها توانستند با تکیه بر منابع مالی هنگفتی که از سیا به دفاتر کارشان گسیل می شد، پایه های کمونیسم را به صورتی ویران کنند که در سال ۱۹۹۱ بزرگترین ابرقدرت بلوک شرق شاهد یک فروپاشی غیرقابل باور باشد! همه ی اینها درواقع نمودار نفوذ فکری-فرهنگی ایالات متحده در بطن جامعه کمونیست شوروی سابق بود. ما نیز اکنون با شدت و ضعف هایی متفاوت تقریباً در شرایطی مشابه با دوران جنگ سرد قرار گرفته ایم. شکل گیری توافق هسته ای می تواند تا حدی زمینه خوش بینی افکار عمومی جامعه ایران را نسبت به آمریکا فراهم کرده، زمینه پذیرش ارزش های آمریکایی را در آنها به وجود بیاورد. اگرچه با وجود این سوابق تاریخی روشن، نفوذ و هجوم فکری-فرهنگی غرب در دوره پسابرجام امری بدیهی به حساب می آید، با این وجود جریان متمایل به غرب در داخل کشور، هنوز هم سعی دارد سخن گفتن از اینگونه واقعیاتی را توهم توطئه بنامد!

با این وجود؛ شهریار زرشناس کارشناس مسائل فرهنگی نظر دیگری در این زمینه دارد. وی معتقد است:” جداً و به جرأت می‌توانم بگویم فضایی که امروز برای این جریان در راستای تهاجم فرهنگی ایجاد شده حتی در زمان مهاجرانی در زمان وزارت خود و در زمان وزارت مسجد جامعی ابداً وجود نداشته است. یعنی فضای وحشتناکی ایجاد کرده اند، من نمی‌دانم تزریق مالی در عرصه فرهنگ را چگونه انجام داده اند اما بی‌برو و برگرد با تزریق مالی بزرگی امروز تهاجم فرهنگی در جریان است، این جریان امروز هر چه مترجم، داستان نویس و شاعر داشته را فعال کرده است، چنانکه شاهدیم  ناشرینی که برای سالیان زیاد اثری از آثارشان نبود، امروز به میدان بازگشته اند..”

وی فعالیت جریان لیبرالیسم فرهنگی در سطح کشور را چنان پرقدرت و حجیم می داند که می گوید:” با این شرایط معتقدم ۵۰ سال دیگر اگر کسی بخواهد تاریخ ادبیات ایران را بنویسد یقیناً از چند ناشر خاص یاد خواهد کرد که در دهه ۹۰ جریان ادبی ما را به انحراف کشاند. تم درونی آثار همگی این افراد ترویج دهنده یک سبک زندگی سکولار نئولیبرال است، یعنی حتی سبک زندگی سکولار لیبرال نیست! چرا که سکولار لیبرال‌ها در سبک زندگی‌ خود معتقد به برخی چارچوب های اخلاقی هستند یعنی احکام  اخلاقی داشتند مثل “لاک” و “کانت” که جهان را بی معنی نمی‌دیدند، منتهی معناهایشان بورژوا و لیبرالی بود. اما سبک زندگی که این گروه به دنبال ترویج آن هستند یک سبک زندگی شکاکانه بریده از اخلاقی است که دقیقاً نئولیبرال است، اگر در آثار این افراد دقت کنید این درون مایه به وضوح به چشم می آید. البته من کاری به صحنه مستهجن ندارم چرا که بسیار زیاد است مانند کتاب “بگذار میترا بخوابد”، هرچند که معقتدم این مساله پرداختن به امور مستهجن هم سطحی است.”

طبیعتاً آگاهی از استراتژی ایالات متحده برای تامین منافع خود در دوران پسابرجام؛ لازمه ایفای نقش موثر برای حفاظت و حراست از منافع ملی و همچنین هویت و فرهنگ ایرانی-اسلامی خواهد بود. تاکید رهبر فرزانه انقلاب اسلامی بر مسئله “نفوذ” به عنوان یکی از مهم ترین راهبردهای دشمن در شرایط کنونی، نمودار همین واقعیت مهم است. مسئله ای که می تواند در صورت عدم توجه کافی به آن؛ خطرات کشنده ای را برای راه و آرمان اصلی ملت انقلابی ایران در مسیر مبارزه با استکبار جهانی به دنبال داشته باشد. ما اکنون خواه ناخواه در مسیر یک جنگ تمام عیار ایدئولوژیک با نمادها و عناصر لیبرال سرمایه داری در داخل و خارج کشور قرار گرفته ایم. جنگی که می تواند به مناسبت نزدیکی ظاهری ایران و غرب از گذر مذاکرات هسته ای، از دیده ها پنهان بماند و زمینه وارد آمدن ضربه های سختی را بر پیکره ی انقلاب اسلامی فراهم کند. نفوذ، شاخص و کلیدواژه ای برای ترسیم همین شرایط است!

*حسن رضایی

http://hadidnews.com/vdcaewne.49ny615kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما