۱۶ آذر، علاوه بر یادآوری مبارزات دانشگاهی و اجتماعی دانشجویان، فرصتی است برای بازخوانی نقش نسل جوان در روزهای نخستین جنگ که از کلاسهای درس به میدان مقاومت رفتند.
حدید نیوز؛ شانزدهم آذر در تقویم رسمی کشور بهعنوان «روز دانشجو» ثبت شده است؛ روزی برای پاسداشت نقش جوانان، اندیشهورزان و آیندهسازانی که مسئولیت اجتماعی را در کنار فعالیت علمی خود بر عهده گرفتهاند. در این روز، بیش از هر زمان دیگری به ظرفیت تأثیرگذاری دانشجویان در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور توجه میشود؛ قشری که در بزنگاههای تاریخی، تصمیمهای آنان مسیر رویدادها را تغییر داده است. با این حال، نگاه به این مناسبت تنها محدود به عرصه دانشگاه و حرکتهای صنفی و اجتماعی نیست و میتوان بُعد دیگری از نقش دانشجویان را نیز مرور کرد؛ بُعدی که با نام «هویزه» گره خورده است.
هویزه، منطقهای که نام آن در حافظه تاریخی مردم ایران با مقاومت و ایثار جوانانی پیوند خورده که بیشترین آنان دانشجو بودند. این منطقه امروز یادآور روزهایی است که گروهی از جوانان تحصیلکرده، با تکیه بر باور و مسئولیتپذیری خود، در کنار مردم منطقه ایستادند و به دفاع از خاک کشور پرداختند. در میان این نامها، نام «حسین علمالهدی» بیش از دیگران شنیده شده است؛ دانشجویی که از فضای کلاسهای درس تا میدان نبرد فاصلهای نمیدید و دفاع از کشور را ادامه مسیر خود میدانست.
گزارشهای منتشرشده درباره هویزه نشان میدهد که بسیاری از نیروهایی که در آن منطقه حضور داشتند، از بدنه دانشگاهها، حوزههای فکری جوانان و گروههای فرهنگی بودند. آنها با وجود جوانی، مسئولیت دفاع از مردم را پذیرفتند و در کنار نیروهای مردمی و رسمی، یکی از تلخترین اما تأثیرگذارترین مقاومتهای ابتدای جنگ را رقم زدند. واقعه هویزه به دلیل شدت حملات و تعداد بالای شهدایی که در آن عملیات به جا گذاشت، در روایتهای دفاع مقدس به عنوان یکی از غمبارترین رخدادها ثبت شده است.
در کنار شهید حسین علمالهدی، نام یکی دیگر از دانشجویان نیز در میان شهدای هویزه دیده میشود؛ «شهید حسین خوشنویسان». او نیز همانند بسیاری از جوانان آن دوره، با وجود تحصیل در دانشگاه، تصمیم گرفت در روزهایی که کشور به حضور جوانان نیاز داشت، اولویت خود را عمل به فرمان امام و دفاع از کشور قرار دهد. روایت زندگی و حضور این دو شهید، نشاندهنده طیفی از جوانانی است که نقطه مشترکشان، باور به مسئولیت اجتماعی و احساس تعهد نسبت به مردم بود.
مرور این روایتها در روز دانشجو، یادآور این نکته است که نقش دانشجویان در حوادث سالهای نخست جنگ تحمیلی، تنها به تحلیل، فعالیت فرهنگی یا همراهی با جریانهای فکری محدود نبود؛ بلکه بخشی از آنان با تصمیمی دشوار، مسیر زندگی خود را از کلاسهای درس به میدان مقاومت تغییر دادند. هویزه نماد همین تصمیمهاست؛ نماد منطقهای که حالوهوای آن به دلیل نوع فداکاریهایی که در آن رقم خورد، در بسیاری از روایتها به «بویی از کربلا» تعبیر شده است.
بازخوانی نقش دانشجویان شهید هویزه در روز ۱۶ آذر، فرصتی است برای یادآوری اینکه نقش دانشجو در تحولات کشور تنها در فضای دانشگاه تعریف نمیشود؛ بلکه در بزنگاههای تاریخی، این قشر توانستهاند با حضور مؤثر، مسیر رویدادهای مهم کشور را تحت تأثیر قرار دهند. این یادآوری همچنین تأکیدی است بر اهمیت پرداختن به روایتهای مربوط به دانشجویانی که در سالهای دفاع مقدس، مسئولیتپذیری اجتماعی را در بالاترین سطح آن معنا کردند.
کتابهایی که حکم گلوله داشتند
کتاب «به رسم امانت» به قلم لیلی زهدی، روایتی داستانی و مستند از زندگی یکی از رزمندگان گمنام دفاع مقدس است؛ اثری که با نثری روان و فضاسازی دقیق، بخشهایی از زندگی جوانی مؤمن را بازتاب میدهد که در مسیر مبارزه، از عالم کتاب تا میدان نبرد، پیوندی عمیق میان اندیشه و عمل برقرار میکند. این کتاب با ارائه تصویری روشن از دلتنگیها، صبر، استقامت و معنویت او، مخاطب را با مسیری آشنا میکند که پایانش به شهادت و بازگرداندن «امانت وجود» به صاحب اصلی میانجامد.
نویسنده در بخشهایی از کتاب به فضای سیاسی و فرهنگی دوران پیش از انقلاب میپردازد؛ روزگاری که کتاب، مهمترین ابزار مبارزه بود و در بسیاری از موارد نگهداری آن به حکم زندان منجر میشد. در آن سالها بازار کتابهای شریعتی، مطهری و جلال آلاحمد داغ بود و بسیاری از مردم ناچار بودند این آثار را پنهانی مطالعه کنند. در چنین فضایی، زیرزمین خانه خانواده خوشنویسان به انبار بزرگی از کتابهای سیاسی و مذهبی تبدیل شده بود؛ مجموعهای که نگهداری آن خطرات جدی به همراه داشت، اما جسارت و اعتقاد حسین، فضای فعالیت را برای او ممکن میکرد.
خانواده خوشنویسان تنها یک خانواده علاقهمند به مطالعه نبودند، بلکه به صورت جدی در حوزه توزیع کتابهای ممنوعه فعالیت میکردند. در شرایطی که مأموران رژیم پهلوی بهطور مستمر کتابفروشیها و مراکز فرهنگی را تحت نظر داشتند، این خانواده با وجود محدودیتها، فعالیت فرهنگی خود را ادامه میدادند. حسین خوشنویسان با وجود آگاهی از خطرات، در مسیر اعتقادی خود تردیدی نداشت و حتی اطرافیانش را نیز به مطالعه و مبارزه دعوت میکرد.
در بخشی از کتاب به فضای مدارس و فشارهای سیاسی آن دوره اشاره میشود؛ زمانی که دانشآموزان را به عضویت در حزب رستاخیز وامیداشتند. در همین فضا، محمد، برادر حسین، با اقدامی متفاوت مخالفت خود را نشان میدهد و این حرکت نمادی از تأثیرگذاری اندیشههای حسین بر اعضای خانواده معرفی شده است. حسین از همان سالهای نوجوانی مبارزه را آغاز کرده بود و با نوشتن و پخش اعلامیههای دستنویس، فعالیت سیاسی خود را ادامه میداد.
تحصیل در مدرسه کمال، نقطه مهمی در شکلگیری شخصیت فکری و مبارزاتی حسین به شمار میآید. مدرسهای که در آن معلمان شناختهشدهای همچون رجایی و بازرگان حضور داشتند و فضای آن تنها به آموزش رسمی محدود نبود. در این محیط، حسین توانست تواناییهای علمی و سیاسی خود را ارتقا دهد و با اندیشههای نو آشنا شود. رابطه او با رجایی یک رابطه صرفاً آموزشی نبود، بلکه نوعی ارتباط فکری و تربیتی شکل گرفته بود.
با افزایش محدودیتها و ممنوعیت کتابها، حسین تصمیم میگیرد کتابخانهای در روستای پدریاش ایجاد کند؛ اقدامی فرهنگی که موجب ترویج مطالعه در میان اهالی روستا میشود. او علاوه بر فعالیتهای فرهنگی، دورههای نظامی را نیز فراگرفته بود و در کنار نگهداری کتابها، سلاحهایی برای دفاع از خود و دیگران در اختیار داشت؛ موضوعی که بر حساسیت فعالیتهای او میافزود.
ورود حسین به دانشگاه همزمان با اوجگیری مبارزات دانشجویی بود. او با شناخت دقیق خطرها و روشهای مقابله با آنها، در فعالیتهای دانشجویی نقش فعالی داشت. علاقه عمیق او به امام خمینی و دفاع از اندیشههای انقلاب، انگیزهای برای ادامه مسیر مبارزه در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسیر فعالیتهای حسین تغییر میکند. او به گروههای جهادی میپیوندد و ابتدا همراه گروهی از دانشجویان به سیستان و بلوچستان میرود، اما با موانعی که در ادامه مسیر ایجاد میشود، فعالیت خود را در هورالعظیم پی میگیرد. حسین بهسرعت میان مردم منطقه پذیرفته میشود و با مدیریت پروژههای عمرانی، نقش مهمی در بهبود شرایط روستاها ایفا میکند.
با آغاز جنگ تحمیلی، فعالیتهای جهادی او رنگ و بوی دیگری میگیرد. حسین با استفاده از مهارتهای فنی خود، پناهگاهها و سازههای دفاعی میسازد و در همکاری با نیروهای سپاه، نقش مؤثری در تقویت خطوط دفاعی منطقه ایفا میکند. حضور او در جبهه، سبب شکلگیری پشتیبانی مهندسی منسجمی میشود که در روزهای نخست جنگ اهمیت زیادی داشت.
با این حال، حسین تنها به فعالیتهای پشتیبانی بسنده نمیکند و خواستار حضور مستقیم در میدان نبرد میشود. در نهایت، با وجود مخالفتها، همراه شهید حسین علمالهدی به منطقه هویزه اعزام میشود؛ منطقهای که در روایتهای دفاع مقدس به دلیل شهادت تعداد زیادی از نیروهای مردمی، یکی از تلخترین رویدادهای جنگ معرفی شده است.هویزه آخرین نقطهای است که حسین در آن حضور داشت و شهادتش در همان منطقه رقم میخورد؛ جایی که مادرش باید «امانت» خداوند را بازمیگرداند.
روشنفکر میدان نبرد
کتاب «سفر سرخ» نوشته نصرتالله محمودزاده، روایتی مستند و تحلیلی از زندگی، مبارزات و نقشآفرینی شهید سیدحسین علمالهدی است؛ دانشجویی فعال، فرمانده سپاه هویزه و از چهرههای شاخص جریان انقلابی پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی. این کتاب با بهرهگیری از اسناد، روایتها و مصاحبههای متعدد، از جمله گفتوگو با رهبر معظم انقلاب، تصویری دقیق و چندلایه از زندگی و شخصیت شهید ارائه میدهد.
سیدحسین علمالهدی متولد ۱۳۳۷ بود و در سالهای پیش از انقلاب، در حلقههای مطالعاتی و فعالیتهای فرهنگی سیاسی نقش مؤثری داشت. او پس از پیروزی انقلاب، مسیر فعالیت خود را در دانشگاه، محیطهای فرهنگی و سپس در عرصههای جهادی و نظامی ادامه داد. کتاب «سفر سرخ» با تمرکز بر این دورهها، سیر تحول شخصیتی و فکری علمالهدی را از دوران کودکی تا حضور در خطوط مقدم جبهه بررسی میکند.
نویسنده در این اثر، علاوه بر معرفی فضای خانوادگی و تربیتی او، به برخی رخدادهای تأثیرگذار در شکلگیری روحیه مبارزه و مقاومت این شهید پرداخته است. روایتهایی از برخوردهای ساواک، فشارهای سیاسی و همچنین فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی او در دوران دانشجویی، بخش قابل توجهی از کتاب را تشکیل میدهد.
محمودزاده با پرداختن به پشتصحنه حلقههای مطالعاتی، کلاسهای آموزشی، جلسات سیاسی و سخنرانیهای علمالهدی در خوزستان و مشهد، تلاش کرده تصویری مستند از جایگاه این شهید در میان جوانان انقلابی آن دوره ارائه دهد.
بخش پایانی کتاب به نقش علمالهدی در جنگ تحمیلی و مسئولیت او بهعنوان فرمانده سپاه هویزه اختصاص دارد. مطابق روایتهای ارائهشده، وی در جریان عملیات نصر در ۱۵ دیماه ۱۳۵۹، در حالی که تنها ۲۲ سال داشت، همراه با نیروهای سپاه هویزه و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام، موفق شد طی پنج ساعت نخست عملیات حدود ۲۰ کیلومتر از خاک اشغالی را آزاد و تعدادی از نیروهای ارتش عراق را به اسارت درآورد.
با وجود این موفقیت اولیه، پاتک ارتش عراق شرایط میدان نبرد را تغییر داد. بر اساس مستندات کتاب، دستور عقبنشینی نیروهای زرهی از سوی فرماندهی ارتش صادر شد، اما به دلیل بینظمی و اختلال ارتباطی، این دستور به برخی واحدها از جمله گروه تحت فرماندهی علمالهدی ابلاغ نشد. بیاطلاعی این نیروها از عقبنشینی یگانهای زرهی سبب شد علمالهدی و حدود ۶۰ تن از همراهانش در محاصره نیروهای عراقی قرار گیرند. در ادامه نبرد، پس از انهدام چندین تانک دشمن و مقاومت نیروهای ایرانی، وی هدف شلیک مستقیم سه تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
«سفر سرخ» در ۱۳ فصل تنظیم شده و سبک نوشتار آن، با صحنهپردازیهای دقیق، توصیفهای جزئی و تمرکز بر لحظات تأثیرگذار زندگی شهید، ویژگی مرسوم آثار محمودزاده را در خود دارد. نویسنده با تکیه بر تحقیقات میدانی، منابع شفاهی، اسناد مکتوب و مصاحبه با نزدیکان شهید، مجموعهای جامع و تحلیلی از زندگی و عملکرد علمالهدی ارائه کرده است. این کتاب ۳۸۸ صفحهای با رویکردی پژوهشی و مستند، زوایای کمتر گفتهشده از یکی از فرماندهان جوان و اثرگذار دفاع مقدس را برای مخاطبان بازخوانی میکند.