تاریخ انتشار :دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۵۷
هادی وقتی خبر شهادت محمود رضا را شنید بغض عجیبی گلویش را گرفته بود، بغضش که ترکید گفت: «باید انتقام شهید بیضایی را از این تکفیری ها بگیرم.»
خاطرات شنیدنی از شهید مدافع حرم + تصاویر
به گزارش حدید نیوز؛ 

هادی شجاع از رزمندگان اسلام بود که هم زمان با ایام تاسوعا و عاشورای حسینی در دفاع از حرم حضرت زینب(س) خون پاکش به زمین ریخت و شهید شد.

مجید طاهری قریب 10 سال با هادی شجاع در حوزه مقاومت بسیج همکاری و فعالیت داشته است. طاهری دقایقی به بیان خاطراتش با این شهید عزیز پرداخت و گفت:

شهید مدافع حرم

 

*آخرین دیدارم با هادی

آخرین دیدارم با هادی 30 روز قبل از عروسی‏‌اش بود، در آن روز بیشتر از مراسم عروسی‏‌اش صحبت کرد و از سفر به سوریه حرفی نزد، شهید شجاع مسئول عملیات حوزه بسیج بود، در آن ایام بسیاری از اوقات را در حوزه با هم بودیم و گاهی شب تا صبح را کنار هم سپری می‏‌کردیم.

*باید انتقام شهید بیضایی را تکفیری ها بگیرم

هادی قبل از اینکه جذب سپاه شود و در بسیج ویژه شروع به فعالیت کند، خیلی مشتاق بود که به سوریه برود، شهید شجاع توسط شهید محمود رضا بیضایی که از بچه های اسلامشهر بود و 2 سال پیش در سوریه به شهادت رسید آموزش نظامی دید و ارادت ویژه ای به این شهید داشت. وقتی خبر شهادت محمود رضا را شنید بغض عجیبی گلویش را گرفته بود، سپس گفت باید انتقام شهید بیضایی را از این تکفیری ها بگیرم.

*وظیفه ماست با برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم

در ایست بازرسی‏‌هایی که برگزار می‏‌کردیم خیلی خوش رو، خوش خنده و مهربان بود از هر کدام از رفقایش بپرسید اولین نکته ای که از این شهید به یادشان می آید لبخندی بود که همیشه بر صورتش حک شده بود و رنگ و بوی شهدا را داشت. در برنامه های ایست و بازرسی ای که در اسلامشهر می گذاشتیم وقتی مجرم یا متهمی را دستگیر می کردیم به هیچ وجه اهانت نمی‌‏کرد و می‏‌گفت وظیفه ماست با برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم.

 

شهید مدافع حرم

 

*بفرمایید تا زمان عروسی را عقب تر بیاندازم

در بسیاری از رزمایش ها با هم بودیم آنقدر جهاد را دوست داشت که به سردار نصیری گفته بود اگر بحث ازدواجم مانع اعزامم به سوریه است بفرمایید تا زمان عروسی را عقب تر بیاندازم. قبل از شهادت 3 بار به سوریه سفر کرده بود و خانواده اش از این موضوع بی خبر بودند.

*دلم نمی خواست راه تمام شود

تازه نامزد کرده بود و زنگ زد گفت ماشینم خراب شده اگر می توانی بیا ماشین را به تعمیرگاه ببریم با یک وانت رفتم پیشش و ماشین را با یک طناب بستیم و مسیر 20 دقیقه ای را 2 ساعته طی کردیم در راه به قدری شوخی کرد و آنقدر ماشین بیچاره اش را مسخره کرد کلی خندیدیم و خوش گذشت دلم نمی خواست راه تمام شود.

*این عکس را برای همیشه نگه دار مادر

وقتی خبر شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان و مادرش را دیدم و عکس شهید بیضایی بر دیوار اتاق نصب بود به مادر شهید شجاع گفتم هادی می گفت می‏‌خواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم. مادرش همینطور که اشک می ریخت گفت وقتی آقای بیضایی به شهادت رسید عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد این عکس را برای همیشه نگه دار مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی حق داشته است.

 
منبع: خبرگزاری فارس
انتهای پیام
http://hadidnews.com/vdcexx8x.jh8xxi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما