تاریخ انتشار :شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۵۶
انسان شناسی در معنویت‌های جدید چگونه است که این باور را برای رشد روحی و باطنی آدمی لازم شمرده‌اند؟
احساس گناه در معنویت‌های وارداتی
تلاش معنویت‌های غربی برای زنده ماندن نظام تمدن غربی احساس گناه و نقص در معنویت‌های وارداتی و آمریکایی نه تنها به معنای اظهار نقص و کمبود در درگاه پروردگار نیست...


به گزارش حدیدنیوز، در بسیاری از معنویت‌های جدید، یکی از حالت‌های درونی انسان را نام برده، در مذمت آن تلاش کرده و دیگران را به دوری از این حالت دعوت می کنند. به گمانِ ایشان، چنین حالتی از آن جا که خسارت بار و ضربه زننده است، با زندگی معنوی و تعالی روحی ناسازگار است. 

این حالت که از آن به احساس نقص و احساس گناه یاد کرده‌اند، در بسیاری از معنویت های وارداتی از جمله در عرفان‌های آمریکایی، مورد سرزنش قرار گرفته است. نباید تصور شود مراد از احساس گناه در معنویت های جدید، تصور کردن کارهای خلاف و به ذهن آوردنِ امور منفی است؛ بلکه چنان که در ادامه خواهد آمد، این حالت مربوط به پذیرش کمبود و نقص در حقیقت آدمی است. 

حال در این مقام دو سؤال مطرح است: 

اول این که معنویت‌های جدید به چه دلیل به چنین باوری رسیده‌اند؟ انسان شناسی در معنویت‌های جدید چگونه است که این باور را برای رشد روحی و باطنی آدمی لازم شمرده‌اند؟ 

سؤال دوم این است که موضع دین اسلام در این باب چیست؟ آیا بینش اسلامی با نگرش عرفان‌های وارداتی در این باب یکسان است؟

احساس گناه در معنویت‌های وارداتی 

آن چه در معنویت‌های جدید باعث شگفتی است، بی‌اعتنایی این جریانات به اظهار نقص در برابر خداوند است. به راستی چه مانعی وجود دارد که اظهار نقص و کمبود در برابر ذات بیکران الهی ناروا شمرده شده و اساسا جایی برای طرح و بحث چنین فضایلی در معنویت‌های غربی وجود ندارد؟ چرا در این جنبش ها، نسبتی که آدمی با خالق خویش، هم از حیث وجودی و هم از حیث تکامل طلبی دارد، نادیده گرفته می‌شود و این نسبت با همه جوانبش دیده نمی‌شود؟ 

در بسیاری از مکاتب معنویت‌گرای غربی واژه‌هایی هم‌چون بخشیدن خویش، عدم احساس گناه، نپرداختن به گذشته و مقصر ندیدن خویشتن و... بسیار چشم گیر است. 

«وین دایر» احساس قصور و احساس گناه را نه فقط مذموم که منافی معنویت می­شمارد. وی بر این باور است که اگر کسی نسبت به گذشته خود احساس تقصیر کرد، درون خود را آشفته نموده و انرژی خود را هدر داده است، وی به­ جِد این احساس را بازدارنده و سد راه معنویت دانسته و عفو و بخشش خویشتن را تنها راه نجات معرفی می‌کند: «شما به بخشش خویشتن به خاطر گناهان ناکرده نیاز ندارید. در این جا چیزی نبوده که عفو کردن لازم باشد».[۳] وی در جای دیگر بعد از این که می‌گوید تنها باید به لحظه حال بیندیشید و گذشته را فراموش کنید، می‌گوید: «اگر تصمیم ما این باشد که این لحظه گرانبها را با تأسف به سبب گذشته‌ای که فقط یک فکر غلط است، تلف کنیم، در این صورت نمی‌توانیم در زمان حال که دوست داشتنی و شادی بخش است، حضور داشته باشیم. پر کردن این لحظه گرانبها با احساس گناه، پشیمانی و تأسف برای ایجاد منیت(خود دروغین) بسیار عالی است و در نهایت نمی‌گذاریم که ما احساس معنوی داشته باشیم.» 

«دبی فورد» گفته است: «به جای سرکوب کردن سایه‌هایمان(صفات منفی که انسان‌ها آن را به رسمیت نمی‌شناسند)، باید آن جنبه‌هایی که از آن وحشت داریم را ببینیم، آشکار کنیم، بپذیریم و در آغوش گیریم.» 

خانم فورد چنین آورده: «عشق فقدان احساساتی از قبیل تنفر و خشم و شهوت و حسادت و پنهان‌کاری نیست؛ بلکه حاصل جمع تمامی احساس‌هاست حاصل هر آنچه که هست.» 

«تو همانی هستی که هستی، خود را آن‌گونه که هستی، بپذیر؛ سعی نکن خود و صفات خود را تغییر دهی؛ چون جهان در درون توست!» 

«اکهارت توله» از هرگونه نفی و اثبات و قضاوت‌هایی که انسان‌ها در مورد خود دارند گریزان است. از این رو از کلمه «گناه» نفرت دارد و به هواداران خود حتی اجازه نمی­دهد این کلمه را استعمال کنند؛ چون کلمه «گناه» بیانگر این است که انسان در مورد خود به قضاوت نشسته است

منشأ این تفکر 

واقعیت این است، تصویری که در معنویت‌های غربی از انسان کامل به نمایش درآمده، تصویر «خود خدایی» انسان است، نه مخلوق ناقصی که باید با اظهار بندگی در مقابل خدای خویش به تکامل دست یافته و به رفع نقایص خویش همت گمارد. از این رو در این جنبش‌ها از ابتدا به مخاطب خود یاد می‌دهند که نقصی وجود ندارد و به همین علت، انسان با وجهۀ قدرت و جباریتش شناخته می‌شود، نه با چهرۀ مخلوقیت و نقص و کمبودهایش! 

نتیجه این نگرش سکولاریستی این است که جبران و رفع کاستی از اساس مطرح نشده و پذیرش بندگی و بردگی انکار می‌شود. نگرشی سکولاریستی، انسان را خدای خویش و خدای هستی می‌داند و طبعا در مقابل هیچ جایگاهی بدهکار نیست و در نتیجه نیاز به پاسخگویی ندارد و بخشش دیگران در مورد او بی‌معناست و چنین موجودی باید به ایفای حق خود بپردازد، نه ادای دین به خدا! به عبارت روشن‌تر، در این نگاه، انسان باید بیشترین کامیابی را داشته باشد و اگر در موردی از سر قصور، بخشی از این لذت را از دست داد و نتوانست حداکثر بهره را ببرد، در نهایت باید خود را ببخشد که چرا کامیابی‌اش صد در صدی نبوده است. 

البته می پذیریم رشدِ آدمی، از این جهت که آدمی ربط محض به خالق خویش دارد و با وجود مطلق مرتبط است، محدود به مرتبه خاصی نبوده و کمالش در هیچ مرتبه‌ای متوقف نمی‌شود. اما اتصال آدمی به وجود بی‌نهایت، غیر از انکار نقص و سر باز زدن از پذیرش کمبود آدمی در نسبتش با خداوند است.

عذاب وجدان موتور محرک است، نه مانع معنویت 

معنویت‌های غربی احساس گناه را در مورد افکار خیالی و بیهوده به کار نبرده‌اند، بلکه در مورد اشتباهاتی که در گذشته از انسان‌ها سر زده، استفاده کرده‌اند. این جنبش‌ها چون نتوانسته‌اند بین احساس تقصیر در درگاه خداوند و تکامل روحی جمع نمایند، این احساس را موجب آشفتگی درونی می‌شمارند و چون نتوانسته بین احساس قصور و یأس تفکیک قائل شوند، آن را با معنویت ناسازگار تصور کرده اند. چرا نتوان تصور کرد که «چون انسان از ظرفیت‌های وجودی خود، برای رسیدن به خدا بهره کامل نگرفته است»؛ خود را مورد مذمت قرار دهد؟ 

واقعیت این است که بر خلاف این نگرش، احساس قصور نه تنها مانع نیست که یک موتور محرک است. وجود عاملی که انسان را در تقصیرها، مورد خطاب و عتاب قرار می­دهد و در متون اسلامی به آن «نفس لوامه» تعبیر شده است، از موهبت‌هایی است که خداوند متعال برای تحرکِ سریع­ترِ موتور معنویت و خداخواهی در وجود انسان تعبیه نموده است و تا زمانی که این میل در انسان سوسو می­کند و توان عرض اندام دارد، گویای بهره­مندی انسان از حیات معنوی است، نه زوال معنویت.

تلاش معنویت‌های غربی برای تداوم نظام تمدن غربی 

جالب این که در جنبش‌های غربی به دنبال چنین تصویری از انسان کامل، در قدم بعد تلاش می‌کنند که شرایط حاضر را قابل قبول جلوه داده و وضعیت موجود را مطلوب معرفی کنند و در نتیجه انگیزه مخالفت با ارزش‌های سرمایه‌داری را با نام معنویت و با شعار باطن گرایی سرکوب کنند. بدین جهت صحبت از حل مشکلات به میان نمی آورند؛ بلکه صحبت از مدارا و کنار آمدن با نظام سرمایه داری مطرح می‌کنند. 

چنان که اکهارت توله می‌گوید: «من از حل مشکلات سخن نمی­گویم، بلکه از این سخن می­گویم که هیچ مشکلی وجود ندارد... مشکلات ساخته و پرداخته ذهن‌اند و برای بقای خود به زمان نیاز دارند. آن‌ها نمی‌توانند در واقعیت لحظه حال باقی بمانند» 

معنویت‌های جدید غالبا نسبت به وضعیت موجود به خصوص نسبت به فرهنگ غربی و تمدن جدید، خوش‌بینند و اصول و چهارچوب‌های آن را پذیرفته و از اساس، تعلیمات خود را مبتنی بر ارزش‌های نظام تمدنی غرب مطرح می‌کنند. از همین روست که نسبت به پیامدهای زندگی ماشینی و اقتضائات زندگی مدرن، مخالفتی نداشته و اگر گاهی تندی و اعتراضی از آنها سر می‌زند و یا در کتاب‌های آن‌ها انتقاد و اعتراضی به چشم می‌خورد، نسبت به شالوده و بنیادهای این تمدن نیست؛ بلکه از آن جهت است که چرا ارزش‌های لیبرال به صورت کامل به اجرا در نیامده و انسان مداری به شکلی گسترده‌تر پیاده نمی‌شود؟ و چرا انسان محوری در حوزه معنویت تعقیب نمی‌شود؟ چرا کامیابی انسان به تلذذهای جسمی محدود شده و بهره‌ای از لذت‌های روحی ندارند؟ حال که با مدد گرفتن از راه‌کارهای ذهنی و روحی، می‌توان به میزان وسیع‌تری، کائنات را به خدمت گرفت، چرا سفرۀ خدایی انسان گسترده‌تر نشود و انسان‌ها به خدایی بر روی زمین فراخوانده نشوند؟ 

معنویت‌های غربی تلاش می‌کنند با تشویق افراد به تغییرات باطنی و کشاندن آن‌ها به عرصۀ لذت‌های روحی، عیش دنیویِ انسان غربی را کامل کنند، تا بدین سان هر چه برای انسان قابل دستیابی است و آن چه را آرزو می‌کند(هرچه شدنی است و آن‌چه خواستنی است) فراهم گردد، تا زمینه اعتراض برداشته شود و چیزی نماند که در خدمت امیال و هواهای آدمی قرار نگیرد. چنین لذت‌های روحی و باطنی با رشد و تعالی، هیچ قرابتی ندارند و تنها چیزی که از آن انتظار می‌رود، همان از میان برداشتن میل به اعتراض است و اقناء حس فزون خواهی آدمی. 

در بخش بعد به نگرش اسلامی در این باب، اشاره کرده و تفاوت این دو را روشن می‌نماییم. http://hadidnews.com/vdcdkn0f.yt0nz6a22y.html
منبع : سراج24
نام شما
آدرس ايميل شما