جنگ نرم یک کلیت است و در حوزهی سینما، تئاتر و رسانهی ملی، دیگر کلیگویی در این عرصه دردی را از آسیب های وارد شده توسط تهاجمات فرهنگ غربی دوا نمیکند.

رسالت سینماگران در جنگ فرهنگی
21 آبان 1391 ساعت 10:11
جنگ نرم یک کلیت است و در حوزهی سینما، تئاتر و رسانهی ملی، دیگر کلیگویی در این عرصه دردی را از آسیب های وارد شده توسط تهاجمات فرهنگ غربی دوا نمیکند.
به گزارش حدیدنیوز به نقل از سراج ۲۴ ؛ تئوریسین های فرهنگ کشور با توجه به مرور زمان هنوز به این واقعیت نرسیده اند که سینمای غربی – آمریکایی برای نفوذ و تأثیرگذاری در تمامی فرهنگ ها و تمدن ها استراتژهای بلند مدت و کوتاه مدت را در دستور کار خود قرار داده است و باید با ایجاد فضای نوآوری و تغییر تفکر نسبت به ناتوی فرهنگی سطح تقابل و تأثیرگذاری خود را به بالاترین سطح ممکن برسانیم.
جنگ نرم یک کلیت است و در حوزهی سینما، تئاتر و رسانهی ملی، دیگر کلیگویی در این عرصه دردی را از آسیب های وارد شده توسط تهاجمات فرهنگ غربی دوا نمیکند.
رهبر انقلاب در بیانات خود در راستای جنگ نرم و ناتوی فرهنگی اشاره به آن دارند که جنگ نرم یعنی هر کس در حوزهی کاری خودش میبایست مصادیق این جنگ را پیدا کند و در پی عملیات پدافندی و آفندی مناسب باشد.
باید یادآور شد طی سال های اخیر که این اصطلاح "جنگ نرم – ناتوی فرهنگی " توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شد، فقط رفتارهای کلی و برنامه ریزی هایی در سطح پایین را از مسئولین فرهنگی شاهد بودیم و در این میان، فقط میزان کاربرد این اصطلاح بالا رفته است؛ تا جایی که رهبر انقلاب خود مجبور به شکافتن جنگ نرم شدهاند و در بیانات اخیرشان دربارهی سبک زندگی، شاخصهای مختلف "فرهنگی- اقتصادی -اجتماعی"، استفادهی غرب از ابزار هنر- سینما به روشنگری میپردازند؛ تا جایی که به فرآیند تولید فیلم در هالیوود اشاره میکنند و این روند شیطانی را به طور کامل تشریح مینمایند.
باید افزود به عقیده عده کثیری از تحلیگران مسائل فرهنگی؛ یکی از دلایلی که باعث فقدان استراتژی و مهندسی فرهنگی در گذشته شده است عدم باور و بیبرنامگی در بخشهای فرهنگی و اجتماعی شبکه های اجتماعی است و به هر ترتیب، این باور هنوز ایجاد نشده است و میبایست خانه تکانی اساسی در باورهایمان نسبت به جنگ نرم و تهاجم فرهنگی توسط غرب، ایجاد شود.
ذوقزدگی و عکس العمل های مسئولین را در برابر جوایز سینمایی اعطایی غرب به هنر مندان و آثار ایرانی ببینید« هنگامی که فلان مسئول فرهنگی کشور با ایجاد فضایی پر زرق و برق مراسم استقبالی را از هنرمندانی که از جشنوارههای جهانی جوایزی را کسب کردهاند با هزینه های هنگفت تدارک می بیند و مانند قهرمان ملی از آنان استقبال میکنند، باید دید آیا این جوایز مانند جوایز و مدالهای ورزشی میتواند به «قهرمانان» تعلق بگیرد؟ و مانند ورزش برای دادن جوایز هنری هم متر و معیار ثابتی وجود دارد؟ این نوشته قصد واکاوی این مسئله را ندارد، اما با بررسی ۲ عنوان از جوایز مهم بینالمللی، که به فیلمهای ایرانی اعطا شدهاند، بسیاری از این خوشبینیهای مدیران زیر سؤال میرود:
انتخاب سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری و دومی کسب جایزه جشنوارهی کن توسط عباس کیارستمی. در حقیقت چراغ سبز ملت ایران به اندیشههای غربی جناح موسوم به دوم خرداد یا اصلاحطلب، همزمانی معناداری با کسب جایزهی کن داشت، چرا که بعدها تحلیلهایی که دربارهی این جایزه ارائه شد نشان میداد این جایزهای به مردم ایران بود؛ جایزهای که غرب به علت تغییر مسیر ملت ایران در قبال اندیشهی غربی به ما میداد. بعد از آن نیز افراد دیگری کاندیدای دریافت جایزه از جشنوارهی کن شدند، اما در میان این افراد حتی یک نفر هم مشاهده نمیشود که کارگردان نسل انقلاب باشد.
اصلاً این بلاهت تام است که فکر کنیم جشنوارهای که به عنوان مهمترین اتفاق سینمایی یک کشور شناخته میشود تابعی از سیاستهای آن کشور نباشد و بلاهت بیشتر از آن این است که فکر کنیم این جشنوارهها فقط به فیلم جایزه میدهند، در حالی که شخصیت، اعتقادات و فعالیتهای کارگردان یکی از معیارهای اصلی این جشنوارههاست.
این نکته حائز اهمیت است وقتی مسئولین فرهنگی کشور در قبال جشنوارههای هنری غرب این گونه انفعال از خود نشان می دهند یا در مقابل جشنوارههای هنری خودمان فارغ از اندیشه و ایدئولوژی عمل می کنند و مثلاً در جشنوارهی فیلم مقاومت به فیلم ضدجنگ جایزه می دهند و در جشنوارهی فیلم فجر نشانی از اندیشهی انقلاب نباشد، چگونه میتوانیم ادعای مقابله با جنگ نرم را داشته باشیم؟
عدم آگاهی و تخریب بنیاد خانواده توسط دستگاه های فرهنگی
در سال های اخیر شاهد آن هستیم که افرادی شروع به نقد عناصر ضدایرانی و ضددینی فیلمهای هالیوود کردهاند. این دلسوزان عرصه فرهنگی، که همگی از مغضوبین دستگاههای فرهنگی هستند، سالها وقت و انرژی گذاشتند تا نشانههای سیاسی فیلمهای هالیوود را بشناسانند و این را به برخی از اهالی فرهنگ و مسئولین بقبولانند، اما این عناصر بخشی از نیات و اهداف هالیوود را از فیلمسازی برای جهانیان تشکیل میدهد؛ بخش مهمتر، ترویج سبک زندگی است.
واقعیت این است فیلمهایی که برای مردم آمریکا ساخته میشود و فیلمهایی که برای مردم سایر کشورها ساخته میشوند ۲ چیز متفاوت است.
فیلمی که بر اساس ذائقهی جهانی ساخته میشود مروج خانوادههای تکنفره، تجملگرایی، بیبندوباری و... است، در حالی که جامعهی آمریکا در داخل خود به خانواده و تعدد فرزندان اهمیت فراوانی میدهد.
اما تأسفانگیزتر تأثیر این سریالها بر سینمای ایران است ؛ ترویج خیانت در این سریالها در چند سال گذشته باعث شده است حساسیت جامعه مقداری در قبال این گونه مسائل کمتر شود و به ادعای برخی مراکز پژوهشی اجتماعی، آمار ارتکاب به خیانت در جامعه نسبت به گذشته افزایش یابد. اما سینمای ما به جای اینکه در قبال این هجمهی فرهنگی واکنش نشان دهد و سعی در ترمیم مرزهای در هم شکستهی اخلاق نماید و فیلمهایی بسازد که مفاهیمی چون غیرت و پایبندی به همسر را درونی کند، به تقلید از این شبکهها، شروع به ساخت فیلمهای با موضوع خیانت کرده است.
مدیران نیز بر این باورند که تقلید چشم بسته از هالیوود اعتلای سینماست و اگر این کار را انجام دهند، سینمای ایران به مقابله با هالیوود پرداخته است. این کار مانند آن است که برای دفاع از حملهی دشمنی که شمشیرش را به طرف ما گرفته است، شمشیری را در دست بگیریم که تیغش به سمت ماست. در این حالت بدون شک، دست خود را خواهیم برید تا سینهی دشمن را !
برای مقابله با رخداد اینچنینی میبایست اصل تهاجم و روشها و کانالهای ارتباطی این تهاجم را بشناسیم و برای این شناخت نیاز به مدیران و مسئولین فرهنگی متخصص در هنر و سینما و مقید و متبحر در اندیشهی اسلامی و بصیر و مطیع از ولی فقیه داریم؛ کسانی که بتوانند با چراغ در این راه گام بردارند و با شناخت حوزهی فرهنگ به برنامهریزی و مهندسی فرهنگ و هنر بپردازند.
کد مطلب: 9605