به گزارش حدیدنیوز: در روزگاری که لفاظیهای سیاسی بر سر آینده ایران شدت گرفته، بار دیگر سخن از «تسلیم بیقید و شرط» به میان آمده است. این عبارت که پیشتر از زبان دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، شنیده شد و با واکنش قاطع رهبر معظم انقلاب همراه شد، صرفاً یک عبارت سیاسی نیست؛ بلکه آینهای است که نیت پنهان قدرتهای غربی را در قبال ایران منعکس میکند.
در این میان اما برخی سادهلوحانه گمان میبرند که تسلیم میتواند ایران را به «ژاپن» دوم منطقه تبدیل کند؛ اما نگاهی به گذشته نشان میدهد که این مسیر، تنها به سوی تکه تکه شدن رهنمون خواهد شد.
*راهبرد غرب در قبال ایران؛ تجزیه
پژوهشگران تاریخ سیاسی معاصر، با بررسی اسناد و رویدادهای تاریخی، به این نتیجه رسیدهاند که غرب از امپراتوری بریتانیا گرفته تا قدرتهای اروپایی و در نهایت ایالات متحده آمریکا – همواره چهار راهبرد اصلی را در قبال ایران در دستور کار خود داشته و متناسب با شرایط زمانی و اقتضائات روز، یکی از آنها را به اجرا گذاشته است. نخستین و شاید خطرناکترین این راهبردها که همواره در قلب سیاستهای استعماری و استکباری غرب قرار داشته، تجزیه ایران است.
حسین اصغری، پژوهشگر برجسته تاریخ سیاسی معاصر ایران، در این باره میگوید: «غرب مشکلش با ایران بزرگ است، مشکلش با ایران قوی است. همین امروز هم معتقد است که پنج تا ایران کوچک خیلی بهتر از یک ایران بزرگ و قوی است. این تفکر، ریشه در یک نگرش استعماری دیرینه دارد که به دنبال حفظ نفوذ و تسلط بر منابع و گذرگاههای استراتژیک است.
یک ایران قدرتمند و متحد، همواره تهدیدی برای منافع نامشروع آنها محسوب شده است. این راهبرد، صرفاً یک نظریه نیست، بلکه شواهد تاریخی متعددی برای اثبات آن وجود دارد که در ادامه به تفصیل بررسی میشوند.
راهبرد دوم غرب در قبال ایران، تضعیف توانمندیهای این کشور بوده است. هدف سلطهگران غربی همیشه این بوده که ایران قوی و توانمند نباشد و از قدرت اقتصادی، صنعتی و سیاسیاش کاسته شود. برای مثال، در دوران فتحعلیشاه قاجار، شهر کاشان پر از کارگاههای فعال بود و تقریباً هیچکس در این شهر بیکار نبود.
اما در زمان ناصرالدینشاه، این کارگاهها یکییکی تعطیل شدند، چراکه روسیه و انگلستان نبض اقتصاد ایران را در دست گرفتند. آنها با تأسیس بانک شاهنشاهی (که متعلق به انگلیس بود) امتیاز انحصاری چاپ اسکناس را به دست آوردند و گردش پول در ایران را کنترل کردند. در نتیجه ظرفیتهای اقتصادی ایران نابود شد و کارگاههای پررونق از بین رفتند. این تنها یک نمونه از تلاش غرب برای تضعیف ایران است.»
*ریشههای تاریخی راهبرد تجزیه؛ از قاجار تا امروز
تاریخ معاصر ایران، به وضوح گواهی روشن بر اجرای مداوم راهبرد تجزیه توسط قدرتهای غربی است. این توطئه، در دورههای مختلف تاریخی و با شیوههای گوناگون به اجرا درآمده است:
تجزیه در دوران قاجار؛ میراث استعمارگری: اواخر جنگ جهانی اول، زمانی که امپراتوری عثمانی در آستانه فروپاشی بود و مرزهای منطقه دستخوش تغییرات بنیادین میشد، وزارت خارجه انگلستان آشکارا بحث جدایی مناطقی از ایران را مطرح کرد. به عنوان مثال، در مورد محمره (خرمشهر کنونی)، انگلیسیها معتقد بودند که این منطقه با وجود اهمیت تاریخی و تعلق به ایران، نباید در اختیار کشوری باشد که احتمال مخالفت با منافع آنها در آینده وجود دارد.
فعال مطالعات تاریخی در حوزه سیاست معاصر میگوید: «این طرز تفکر، ریشه در نگرش استعماری و بیتوجهی به حاکمیت ملی کشورها داشت. راهکارشان چه بود؟ جدایی محمره از ایران و واگذاری آن به عثمانی، البته تحت کنترل خودشان. این رویکرد، نمونه بارز سیاست تجزیه است که حتی در دوران ضعف ایران نیز به دنبال تضعیف بیشتر آن بودند و از هر فرصتی برای کاستن از وسعت و قدرت این سرزمین بهره میبردند.»
تجزیه در دوران پهلوی؛ تداوم سیاستهای تضعیفکننده: دوران پهلوی اول و دوم نیز شاهد جدایی بخشهای مهمی از خاک ایران بدون درگیریهای نظامی بود. این جداییها که غالباً در پشت پرده و با فشارهای خارجی صورت میگرفت، ضربات جبرانناپذیری به تمامیت ارضی ایران وارد کرد.
بحرین که سالها جزء لاینفک خاک ایران بود، در این دوره جدا شد. آرارات به ترکیه واگذار گردید.
دشت ناامید که بخشی از سیستان و بلوچستان بود، به افغانستان داده شد. سهم ایران از اروند به نفع عراق تغییر کرد و قصبه فیروزه نیز به روسیه واگذار شد.
اینها تنها نمونههایی از مناطقی هستند که در این دوره از ایران جدا شده و به کشورهای دیگر واگذار شدند. این اقدامات، در راستای همان سیاست کلی تضعیف و کوچکسازی ایران بود. اصغری تأکید میکند: «دوران پهلوی اول و دوم هم تا توانستند ایران را کوچک و کوچکتر کردند و اساساً راهبرد تجزیه نیازی به توضیح ندارد.»
این سخن، به خوبی نشان میدهد که سیاست تجزیه، در ادوار مختلف و با شیوههای گوناگون، همواره در دستور کار غرب قرار داشته و حکام دستنشانده یا ضعیف، ناگزیر به اجرای آن بودهاند.
*پشت پرده حمایت از گروههای تجزیهطلب؛ ابزار نوین برای هدف کهن
اصغری معتقد است که «امروزه با فراهم شدن شرایط و بروز کوچکترین ناآرامیها، غرب از گروههای تجزیهطلب در مناطق مختلف ایران از جمله کردستان، خوزستان، آذربایجان و سیستان و بلوچستان به شدت حمایت میکند.
این حمایتها، نه از سر دلسوزی برای مردم این مناطق، بلکه در راستای همان راهبرد کلی تجزیه ایران است که هدف آن، تبدیل یک ایران مقتدر و یکپارچه به مجموعهای از واحدهای کوچکتر و وابسته است. این گروهها، به ابزاری در دست قدرتهای خارجی تبدیل شدهاند تا از طریق ایجاد اختلاف قومی و مذهبی، به هدف نهایی خود یعنی تجزیه ایران دست یابند.»
آنها سرمایهگذاریهای عظیمی روی رسانهها، آموزش و تسلیح این گروهها میکنند تا شعلههای جداییطلبی را در کشور برافروزند.
*روایتی تاریخی از تکرار یک توطئه
پژوهشگر برجسته تاریخ سیاسی معاصر ایران در این باره میگوید: «اگر ایران به غرب تسلیم شود، هیچگاه به ژاپن تبدیل نخواهد شد.» این جمله، چکیدهای از دههها سیاست غرب در قبال ایران است که ریشه در یک راهبرد اساسی و مستمر دارد: «تجزیه ایران».
این راهبرد، نه یک اتفاق مقطعی، بلکه میراثی دیرینه از دوران استعمار است که با هدف تضعیف ایران و تبدیل آن به موجودیتهای کوچکتر و قابل کنترلتر دنبال شده است. برای درک عمق این موضوع، باید به ریشههای تاریخی و شواهد متعددی که در طول قرون متمادی وجود داشته، پرداخت.
*رویای ژاپن و واقعیت ایرانستان؛ یک پارادوکس تاریخی
تصور «ژاپن شدن» در سایه تسلیم، رویایی واهی و بیاساس است. ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، تحت شرایطی خاص و با راهبردی متفاوت از سوی آمریکا، مسیر توسعه و پیشرفت صنعتی را طی کرد. اما در مورد ایران، رویکرد غرب همواره بر تضعیف و تجزیه متمرکز بوده است.
این تفاوت در رویکرد، نه تنها از ملاحظات جغرافیایی و منابع طبیعی ایران نشئت میگیرد، بلکه ریشه در تاریخ طولانی مقاومت و استقلالخواهی این ملت دارد که همواره سدی در برابر سیطره بیگانگان بوده است.
رهبر معظم انقلاب نیز در سخنان روشنگرانه خود در پنجم تیرماه سال جاری به این نکته مهم اشاره کردند که وقتی ترامپ بحث «تسلیم» را مطرح کرده، یعنی حقیقت مسئله را لو داده و به همه فهمانده که آمریکا به کمتر از تسلیم ایران راضی نمیشود. «این جمله، ماهیت اصلی تقابل غرب با ایران را آشکار میسازد که فراتر از بهانههایی چون برنامه هستهای، حقوق بشر، یا دموکراسیسازی، ریشه در خواست تضعیف و تکهتکه کردن ایران دارد.»
آنها به دنبال کشوری مستقل و قدرتمند در این نقطه حساس از جهان نیستند، بلکه به دنبال یک ایرانستان دستنشانده و تجزیه شدهاند تا بتوانند بر منابع و مسیرهای انرژی مسلط شوند و نفوذ خود را در منطقه تثبیت کنند. این نگاه، کاملاً با منافع ملی و تاریخی ایران در تضاد است.
*هوشیاری در برابر توهمات و تداوم مسیر مقاومت
با این اوصاف شاهدیم که تصور اینکه تسلیم در برابر غرب، میتواند دروازههای پیشرفت و سعادت را به روی ایران بگشاید و این کشور را به «ژاپن» دوم تبدیل کند، نه تنها سادهلوحانه است، بلکه نادیده گرفتن درسهای تلخ تاریخ و چشم بستن بر واقعیتهای موجود است.
راهبرد تجزیه ایران، از دیرباز در دستور کار قدرتهای خارجی بوده و همچنان نیز به اشکال مختلف، از حمایتهای سیاسی و مالی تا تحریک گروههای جداییطلب، ادامه دارد. هدف نهایی، نه رفاه مردم ایران، بلکه تضعیف و تکهتکه کردن این سرزمین است تا منافع نامشروع و سلطهطلبانه قدرتهای بزرگ تأمین شود.
به گفته فعال مطالعات تاریخی در حوزه سیاست معاصر، «درک عمیق این راهبردها و هوشیاری در برابر توهمات، برای حفظ استقلال، تمامیت ارضی و اقتدار جمهوری اسلامی ایران حیاتی است. ملت ایران با بصیرت و هوشمندی خود، بارها نشان داده است که هرگونه توطئه برای تجزیه را خنثی خواهد کرد. راه پیش رو، نه تسلیم، بلکه مقاومت عزتمندانه، تکیه بر توانمندیهای داخلی و حفظ یکپارچگی ملی است.
آیا ملت ایران، با بصیرت انقلابی و وحدت ملی خود، اجازه خواهند داد تاریخ تلخ تجزیه تکرار شود؟ قطعاً نه. منبع: فارس