به گزارش حدیدنیوز به نقل از تهران پرس، در جامعهی امروز ایران با مسائل بسیاری مواجهیم که شاید رد آن را بتوان در تغییر سبک زندگی و مصرفگرایی یافت. مسئلهی حجاب، رواج ارزشهای مصرفی، گسترش کالاهای مصرفی، تلاش خانوادهها برای تأمین اقتصادی بیشتر در راستای ارضای نیاز به مصرف، تغییر در سبک پوشش، رواج زنانه شدن مصرف و... مسائلی از این دست هستند.
شاید اگر بگوییم رسانهی ملی بیشترین سهم را در گسترش این مسائل داشته است، چندان به بیراهه نرفته باشیم. رسانه در دو بخش تبلیغات بازرگانی و نمایش سبک زندگی طبقهی متوسط رو به بالای شهری به ترویج سبک زندگی نیمهغربی و مصرفگرایی دامن زده است. پیشتر از مهمان ناخواندهی خانوادههای ایرانی صحبت کردیم، تبلیغات بازرگانی روزانه نه تنها کالاهای خارجی و مصرفی بسیاری را تبلیغ میکند، بلکه از آن جهت که اغلب آنها از طرح روایتی برخوردارند، در خلال داستان چیدمان و سبک زندگی طبقهی متوسط رو با بالای پایتختنشین به تصویر کشیده میشود؛ مثلاً برای تبلیغ یک روغن نباتی، خانوادهای را نشان میدهد که اولاً از حیث ترکیب جمعیتی کاملاً شهریاند؛ یعنی یک تا دو فرزند دارند، ثانیاً از غذاهای بسیار متنوع با چیدمان لوکس و نیز دکوراسیون مدرن برخوردارند.
از این رو، از یک تبلیغ بازرگانی، مخاطب به چند نکته رهنمون میشود: اول اینکه به سرعت به سمت خرید آن کالا میرود، دوم به طور ضمنی درمییابد که لازمهی مثلاً داشتن تلویزیون السیدی، مبلمان فلان شکل و چیدمان خاص است. بنابراین به طور ناخودآگاه با خرید برخی کالاها میل یا به عبارت بهتر نیاز به تغییر دکور منزل نیز ایجاد میشود.
در بخش دیگر، یعنی در سریالها تلویزیونی، این مسئله به گونهی دیگری نشان داده میشود: اغلب داستانها حول خانوادههای شهری و دغدغهی آنها میگردد؛ گویی دریچهی دوربین تلویزیون فقط تهراننشینها و کلانشهرنشینها را میبیند؛ همچنین در ساختار خود داستان نیز گویی نمایش سبک زندگی نیمهمرفه نیز به یک اصل دائمی و همیشگی بدل شده است.
اقتضائات خانوادهی شهری و روستایی تفاوتهای زیادی دارد و نمایش خانوادهی شهری به تدریج به تغییر در ارزشهای خانوادهی روستایی منجر میشود: اشتغال و حضور اجتماعی زنان، نوع رابطهی زن و شهری، نوع رابطهی والدـفرزندی و مسائل مبتلا به آنها همهوهمه نه تنها منجر به تغییر ارزشی خانوادهی روستایی میشود، بلکه اساساً بیتوجهی به بخش عظیمی از جمعیت ایران، یعنی روستانشینها، خود محل طرح سؤالی اساسی است. از این رو، به سادگی میتوان رد پای تلویزیون را در اقتصاد خانواده و ساختار خانواده مشاهده نمود.
در جامعهی امروز ایران با مسائل بسیاری مواجهیم که شاید رد آن را بتوان در تغییر سبک زندگی و مصرفگرایی یافت. مسئلهی حجاب، رواج ارزشهای مصرفی، گسترش کالاهای مصرفی، تلاش خانوادهها برای تأمین اقتصادی بیشتر در راستای ارضای نیاز به مصرف، تغییر در سبک پوشش، رواج زنانه شدن مصرف و... مسائلی از این دست هستند. شاید اگر بگوییم رسانهی ملی بیشترین سهم را در گسترش این مسائل داشته است، چندان به بیراهه نرفته باشیم. رسانه در دو بخش تبلیغات بازرگانی و نمایش سبک زندگی طبقهی متوسط رو به بالای شهری به ترویج سبک زندگی نیمهغربی و مصرفگرایی دامن زده است. پیشتر از مهمان ناخواندهی خانوادههای ایرانی صحبت کردیم، تبلیغات بازرگانی روزانه نه تنها کالاهای خارجی و مصرفی بسیاری را تبلیغ میکند، بلکه از آن جهت که اغلب آنها از طرح روایتی برخوردارند، در خلال داستان چیدمان و سبک زندگی طبقهی متوسط رو با بالای پایتختنشین به تصویر کشیده میشود؛ مثلاً برای تبلیغ یک روغن نباتی، خانوادهای را نشان میدهد که اولاً از حیث ترکیب جمعیتی کاملاً شهریاند؛ یعنی یک تا دو فرزند دارند، ثانیاً از غذاهای بسیار متنوع با چیدمان لوکس و نیز دکوراسیون مدرن برخوردارند.
از این رو، از یک تبلیغ بازرگانی، مخاطب به چند نکته رهنمون میشود: اول اینکه به سرعت به سمت خرید آن کالا میرود، دوم به طور ضمنی درمییابد که لازمهی مثلاً داشتن تلویزیون السیدی، مبلمان فلان شکل و چیدمان خاص است. بنابراین به طور ناخودآگاه با خرید برخی کالاها میل یا به عبارت بهتر نیاز به تغییر دکور منزل نیز ایجاد میشود. در بخش دیگر، یعنی در سریالها تلویزیونی، این مسئله به گونهی دیگری نشان داده میشود: اغلب داستانها حول خانوادههای شهری و دغدغهی آنها میگردد؛ گویی دریچهی دوربین تلویزیون فقط تهراننشینها و کلانشهرنشینها را میبیند؛ همچنین در ساختار خود داستان نیز گویی نمایش سبک زندگی نیمهمرفه نیز به یک اصل دائمی و همیشگی بدل شده است. اقتضائات خانوادهی شهری و روستایی تفاوتهای زیادی دارد و نمایش خانوادهی شهری به تدریج به تغییر در ارزشهای خانوادهی روستایی منجر میشود: اشتغال و حضور اجتماعی زنان، نوع رابطهی زن و شهری، نوع رابطهی والدـفرزندی و مسائل مبتلا به آنها همهوهمه نه تنها منجر به تغییر ارزشی خانوادهی روستایی میشود، بلکه اساساً بیتوجهی به بخش عظیمی از جمعیت ایران، یعنی روستانشینها، خود محل طرح سؤالی اساسی است. از این رو، به سادگی میتوان رد پای تلویزیون را در اقتصاد خانواده و ساختار خانواده مشاهده نمود.