تاریخ انتشار :يکشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۲۸
وصیتنامه ای که اسرار منافقین جدید و قدیم را افشا کرد

«سازمان مجاهدین انقلاب» خطرناک تر از «مجاهدین خلق»

یک مشت تروریست که سابقاً چاقوکش بودند حالا شدند هفت‌تیرکش. به هفت‌تیرکش که زندانی سیاسی نمی‌گویند.
«سازمان مجاهدین انقلاب» خطرناک تر از «مجاهدین خلق»

هفته اول شهریور یادآور شهادت سید مظلوم انقلاب شهید لاجوردی است شهيد اسدالله لاجوردي که با توصيه شهيد بهشتي وارد دستگاه قضايي شد، بررسي پرونده گروهك تروريستي فرقان باعث شد تا قابليت وي در برخورد با گروه‌هاي نفاق مشخص شود، بخصوص پس از حوادث سال ۶۰ و انفجار حزب جمهوري، دادستاني و انفجار نخست‌وزيري اين چهره شاخص و پايدار عرصه قضايي بيش از پيش خاري در چشم منافقين كوردل شد.
يكي از مهمترين ابعاد سخنان و رفتار شهيد لاجوردي، شناخت وي از افرادي است كه از آنها در وصيت‌نامه‌اش به عنوان منافقين جديد سخن به ميان آورده است.
وي پس از سال‌ها تجربه و بررسي ابعاد مختلف پرونده‌هاي قضايي، دريافته بود كه تشكل‌هايي چون مجمع روحانيون مبارز، جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب در واقع دنبال‌كنندگان مشي منافقين دهه ۵۰ و ۶۰ هستند.
بهزاد نبوي و تلاش براي آزادي يك منافق
شناخت شهيد لاجوردي از افرادي چون بهزاد نبوي به ايام حضور در زندان‌هاي رژيم شاه و هم‌بندي با برخي از سران جريان منافقين جديد باز مي‌گردد، اما در يك نمونه مشخص مي‌توان به پرونده محمدرضا سعادتي اشاره كرد كه شهيد لاجوردي وي را به زندان انداخته و محكوم به اعدام مي‌كند.سعادتي يكي از نيروهاي شوراي مركزی سازمان منافق قديم و طيف رجوي بود كه جاسوسي وي براي نظام محرز و به اعدام محكوم شد، اما زمان اجراي حكم، نبوي با شهيد لاجوردي تماس مي‌گيرد و درباره حكم اعدام اين منافق به چانه‌زني مي‌پردازد.اگر چه در زمان گفت‌وگو سعادتي اعدام شده بود، اما نبوي تصميم داشته بدون اذن شهيد رجايي اما با ادعاي نيابت از طرف وی شهید لاجوردی را در مورد عدم اعدام سعادتي قانع سازد.
شما از منافقين هم بدتر و خطرناك‌تر هستيد
شناخت شهيد لاجوردي از سركردگان جبهه مشاركت را مي‌توان در سخنان سعيد حجاريان به درستي فهميد.
وي پس از شهادت اين شهيد بزرگوار در مصاحبه‌اي مي‌گويد: لاجوردي به خود من همواره مي‌گفت شما از منافقين هم بدتر و خطرناك‌تريد، مي‌گفت رجوي دورانديش نبود و خيلي زود دست خودش را رو كرد، اما شما سازماني‌ها دور انديش هستيد و خودتان را براي آينده آماده كرده‌ايد و منتظر فرصت هستيد تا شرايط به نفع‌تان مهيا شود.
حجاريان در ادامه مي‌گويد: لاجوردي مرا كه مي‌ديد مي‌گفت تو و بهزاد(نبوي) و خسرو(تهراني) از رجوي خطرناك‌تريد... بارها به من گفت كه شما (سازمان مجاهدين انقلاب) از منافقين بدتريد.وي در مصاحبه‌اش در رابطه با اختلافش با شهيد لاجوردي توضيح مي‌دهد كه ما دنبال اين بوديم و تلاش بسياري كرديم كه سعادتي اعدام نشود كه آقاي لاجوردي سعادتي را اعدام كرد.حتی سعيد حجاريان پس از شهادت لاجوردی در مقاله‌اي تحت عنوان «دشمن‌شناسي وارونه» وصيت‌نامه شهيدلاجوردي را نقد مي‌كند.
وصيت‌نامه عجيب شهيد لاجوردي
شهيد اسدالله لاجوردي در وصيت‌نامه پر از درد و رنج خود با اشاره به ابعادي از مظالم صورت گرفته در حق انقلاب مي‌گويد: چگونه است كه با نام اسلام و در ذي اسلاميت شعارهاي مردم‌فريب خالي از محتوا رواج پيدا مي‌كند و آنها كه مسئوليت جلوگيري از انحراف را دارند، ساكت مي‌نشينند. اين مسئله را به خوبي دريافته‌ام كه هر كس به نفع دشمنان انقلاب و به خيال واهي و بي‌اساس رضايت به اصطلاح مردم و به خيال خام و پوچ پايگاه به اصطلاح ملي پيدا كردند موضع‌گيري كنند مصداق فرموده گرانقدر معصوم (ع) است كه «مَن طَلَبَ رضي الناس بِسَخَطِ الله ، فَجَعَلُ الله حامده من الناس ذامّاً.خدايا! تو شاهدي به همان اندازه - بلكه صد چندان - كه به امام قاطع و سازش ناپذيرم عشق مي‌ورزم، نسبت به سازشكاران و مدافعان عملي ضد انقلاب (اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند) نفرت دارم. بيم آن دارم حوادث مشروطه مجدّداً تكرار شود و يا ايران اسلامي به سرنوشت الجزاير دچار شود. خداوندا! از تو مصرانه مي خواهم دست و قدم، زبان و قلم همه كساني را كه در جهت رهانيدن ضد انقلابيون و مرتدين و محاربين از چنگال عدالت، اعمال قدرت و نفوذ كرده‌اند و همه كساني كه پذيراي اين ننگ شده‌اند (تا چند روزي به كام وهم و خيال رسند)، براي هميشه از سرنوشت اين مردم شهيد پرور و شاهد قطع فرمايي.خدايا! تو شاهدي چندين بار به عناوين مختلف، خطر منافقين انقلاب را همانان كه التقاط، به گونه منافقين خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر كرده و همانان كه رياكارانه براي رسيدن به مقصودشان، دستمال ابريشمي بسيار بزرگ - به بزرگي مجمع الاضداد - به دست گرفته اند، هم رجايي و باهنر را مي كُشند و هم به سوگشان مي نشينند، هم با منافقين خلق پيوند تشكيلاتي و سپس ... ! برقرار مي كنند، هم آنان را دستگير مي كنند و هم براي آزاديشان و اعطاي مقام و مسئوليت بدانان تلاش مي كنند و از افشاي ماهيت كثيف آنان سخت بيمناك مي شوند، هم در مبارزه عليه آنان و در حقيقت براي جلب رضايت مسئولين و نجات بنيادي آنان خود را در صف منافق كُشان مي زنند و هم در حوزه هاي علميه به فقه و فقاهت روي مي آورند تا مسير فقه را عوض كنند . به مسئولين گوشزد كرده ام ولي نمي دانم چرا؟ ترتيب اثر نداده اند. به مسئولين بارها گفته ام كه خطر اينان بمراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است؛ چرا كه علاوه بر همه شيوه هاي منافقانه منافقين، سالوسانه در صف حزب اللهيان قرار گرفته و كم كم آنان را در صفوف آخرين و سپس به صف قاعدين و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده اند؛ به گونه اي كه عملاً عقل و اراده منفصل برخي تصميم گيرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصبها و حفظ و ابقاء ها دست به تخريب مي زنند و اعمال قدرت مي كنند.
مهم و بسيار مهم اين است كه هدف غايي از همه اين تلاشها، گسترش فكر التقاطي و انحرافي سازمان ضد خداييشان است كه جز انديشه هاي ماديگرايانه و ماترياليستي، چيز ديگري نيست... و حتي در مواردي نظير به شهادت رساندن باهنر و رجايي، به دست روي دست ماليدن هاي مسامحه كارانه و مصلحت انديشي هاي پشيماني آورنده متوسل شوند. باز مهمتر از همه اينكه با كمال تاسف توانسته اند تعداد فراواني از جوانان مسلمان را جذب كرده و منحرف نمايند.
پا در مياني منتظری و صانعي براي آزادي يك مجرم
شهيد لاجوردي به دليل اقدامات انقلابي‌ و به دور از توصيه‌هايش تا مدت‌ها با صانعي، دادستان كل كشور وقت و اعضاي شوراي عالي قضايي درگير بود. يكي از جريانات مهم كه اين درگيري را بيش از پيش علني كرد، پرونده مربوط به نوشين نفيسي است. نوشين نفیسي، فرزند پزشك مخصوص آيت‌الله منتظري در سال ۱۳۵۸ به عضويت گروه ماركسيستي پيكار در مي‌آيد و پس از دستگيري و شناسايي تقي شهرام به همراه برادرانش وارد بخش مركزي اين سازمان مي‌شود. نام مستعار وي در تشكيلات ثريا بوده و در تابستان سال ۱۳۶۱ به همراه همسرش و چند عضو ديگر توسط دادستاني انقلاب اسلامي دستگير مي‌شود.
بعد از برگزاري دادگاه وي به همراه همسر و تني چند از اعضاي ديگر اين گروهك به اعدام محكوم مي‌شوند، اما دخالت منتظري به عنوان قائم مقام رهبري كه در آن زمان اختيار عفو محكومان را بر عهده داشت منجر به تخفيف در حكم نفيسي مي‌شود.در تاریخ ۲۵/۹/۶۳، یوسف صانعی دادستان وقت کشور در نامه ای به آیت‌الله موسوی اردبیلی، رئیس دیوان عالی کشور و رئیس شورای عالی قضایی می‌نویسد: با توجه به سیاست کلی فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری در رابطه با برخورد با افراد وابسته به گروهک‌ها و زندانیان و با توجه به عنایت خاص ایشان نسبت به جناب آقای دکتر نفیسی حسب نقل آیت الله محمدی گیلانی و با عنایت به این که افراد نزدیکی از این خانواده محکوم به اعدام و حکم درباره آنها اجرا گشته و با عنایت به تعهد اسلامی و تخصص خود جناب آقای دکتر نفیسی و با توجه به تعهد پیوست تقاضا می‌شود، از محضر امام امت مدظله العالی دو درجه تخفیف برای محکومه نوشین نفیسی صبیه آقای دکتر نفیسی درخواست شود. ۱- مجازات اعدام او به ۱۵ سال زندان ۲- مدت حبس وی به ۵ سال معلق شود. بدیهی است پدرش حاضر به ضمانت هم می‌باشد. بدین شکل زمینه آزادی عضو مرکزیت یک سازمان که به جنگ مسلحانه با نظام پرداخته است، فراهم می‌شود. آیت الله موسوی اردبیلی نیز در نامه‌ای به شهید لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی تهران می‌نویسد: چون با پیشنهاد دادستان محترم کل کشور در جلسه شماره ۶۳۶ – ۲۵/۹/۶۳ شورای عالی قضایی تصویب شده است، تخفیف مجازات اعدام محکوم نوشین نفیسی فرزند ابوتراب به پانزده سال حبس و تعلیق حبس به مدت پنج سال موافقت و به تایید حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رسیده است. مراتب جهت اقدام قانونی اعلام می‌گردد. شهید لاجوردی نیز در پشت برگه حکم آزادی نوشین نفیسی که به وی ابلاغ شده بود، می‌نویسد: زندانی نوشین نفیسی یکی از خبیث‌ترین و متعصب‌ترین افراد نادری است که در زندان تحمل کیفر می‌نماید، ولی با شیوه‌های منافقانه به دروغ خود را بریده نشان می‌دهد. بدیهی است کسی که از مرکزیت جناح انقلابی منشعب از پیکار مرتد محارب باشد، آزادیش چه مقدار برای جامعه خطرناک است، ولی چه می‌شود کرد؟! چون دستور آزادیش صادر شده چاره ای جز آزاد کردن نیست.گرچه با تمام وجود مخالف آزادیش هستم و معتقدم اگر قرار باشد مرکزیت سازمان الحادی با آن همه جنایت و آمریت در کشتار مردم مسلمان و بی‌گناه و ... داشتن همه وزر و وبال اعضا و هواداران اعدام شده سازمانش، آزاد شود، پس ...؟!! خدایا تو شاهدی با دیدن این نامه و تبعیض غیرقابل تصور مرگ خود را از تو خواستم! نفیسی با پا در میانی منتظری و صانعی با سپردن کفیل و وثیقه‌ای معادل یک میلیون تومان آزاد شد. پس از اتفاقات پرونده نفيسي و سپس پيگيري شهيد لاجوردي در قضيه باند مهدي هاشمي و بيت منتظري فشارها از طرف شوراي عالي قضايي براي استعفاي وي زياد مي‌شود.
يكي از نزديكان شهيد مي‌گويد: البته امام هم به ايشان فرموده بودند كه استعفا ندهيد، اما بالاخره شوراي عالي قضايي سال ۱۳۶۳ شهيد لاجوردي را از كار بركنار كردند و رفسنجاني نيز در كتاب خود به اين امر اشاره مي‌كند كه امام از بركناري شهيد لاجوردي بدون اطلاع ايشان ناراحت شده بودند. پس از تغيير مديريت قوه قضائيه آيت‌الله يزدي با سفارش سيد‌احمد خميني رياست زندان‌ها را به او مي‌سپارد و بدين گونه لاجوردي جايگزين محمد انصاري مي‌شود. اما تبليغات عليه لاجوردي دوباره شروع مي‌شود و وي را در سطح گسترده‌اي متهم به شكنجه زندانيان مي‌كنند. حجم تبليغاتي وسيع عليه شهيد لاجوردي و اقدامات قاطع وي از جمله بازداشت حسن لاهوتي پدر دامادهاي هاشمي رفسنجاني سبب مي‌شود كه سرانجام لاجوردي بار ديگر از امور قضايي كنار گذاشته شود. ابعاد درگيري شديد برخي از مقامات نظام، شوراي عالي قضايي و چهره‌هاي شاخص جريان منافقين جديد با شهيد لاجوردي سال ۱۳۷۶ خود را نشان مي‌دهد و عباسي‌فر، معاون وقت قوه قضائيه بدون اطلاع آيت‌الله يزدي وي را وادار به نوشتن استعفا مي‌كند.
سخنراني به يادماندني شهيد لاجوردي
بخشي از اسرار بركناري شهيد لاجوردي از دادستاني انقلاب تهران را مي‌توان در سخنراني ایشان در جمع دادیاران دادستانی انقلاب در سال ۱۳۶۳ پيدا كرد. شهید لاجوردی چنین می گوید: این نکته را تذکر بدهم که من خواهش می‌کنم برادرمان آقای انصاری در صحبت‌هایشان کلمه زندانی سیاسی را به کار نبرند یا اگر به کار می‌برند یک موردش را در ایران معرفی کنند که زندانی سیاسی یعنی چه. عدم شناخت که در ابتدا اشاره کردم، همین است که یک مشت تروریست که سابقاً چاقوکش بودند حالا شدند هفت‌تیرکش. به هفت‌تیرکش که زندانی سیاسی نمی‌گویند. یک مشت تروریست آدم‌کش، بی‌شرف، بهشتی‌کش، تقواکش، فضیلت‌کش، رجایی‌ کشته، باهنر کشته، شهید مدنی کشته، شهید دستغیب کشته جمع شده‌اند، این‌ها زندانی سیاسی نیستند، این‌ها یک مشت زندانی ضدانقلاب، ضدبشر و تروریست‌اند.

http://hadidnews.com/vdcg.q9xrak933pr4a.html
نام شما
آدرس ايميل شما